چون هم نظرش گشتم ، آن شور هویدا شد
در باب طلب بودم ، معشوق که پیدا شد
من مست نبودم از ، آن جام اهورایی
با ساغر عشق آمد ، این قائله برپا شد
گفتند نمیابی ، یک سجده به جا ماندست
عاشق که شدم او هم ، در سجده یکتا شد
حق خواست که آدم شد ، در کثرت آدم ها
با عشق یکی گردند ، چون قطره که دریا شد
در وادی عشق اصل و مبنا هستند
آنها که ز باده های معنا مستند
از ساغر وحدت ار تورا هم بدهند
در چشم خدا بین همه اجزاء جهان او هستند
آن منتظرانی که ز آیین هایند
گویید بیایند که اینجا همگی یک دستند
ادراک شبانگاهی ما درسی بود
تا باز شود چشم و بگویم همه در پیوستند
نه سری که سر گذارم به سرا و سایه بانش
نه دلی که دل ببازم به فنای جاودانش
نه خودی مانده خدایا و نه خیالی از دو چشمش
نه شود شوم روانه ز شعاع تار مویش
نه توان تاب دارم به تمامی طوافش
نه سزاست سوز و حسرت چو نمیرسم به قافش
نه به بند باده باشم نه اسیر می ، فروشش
نه رها شوم ز عشقش چو غلامه حلقه گوشش
تمام عشق من به تو ، از آن ، نگاه اولین
برای بردن دلم ، چه کرده ای تو نازنین
تمام شوق وصل را ، ز چشم تو گرفته ام
دگر چه مانده از دلم ، پر از تو گشته دلنشین
نگاه میکنم به تو ، به هر کجا که بنگرم
ببین چگونه مانده ام ، سر به هوا درین زمین
درین مجال عاشقی ، بر تو کسی حریف نیست
تمام دل نوشته ها ، به وصف توست مه جبین
تو نو بهار منی
همیشه کنار منی
در اوج بی قراری من
تویی که قرار منی
صدای پای نسیم
مرا به خاطره برد
میان خاطره ها
تو در خیال منی
در این مسیر خطیر
پر از شرارت و گیر
تو آمدی چون شمس
و دستگیر من
خبر نداشت به عشق
زلال می شود آب
در آن میس و جامی
که می دهد صنمی
درباره این سایت